اقتباسی از کتاب قلعه حیوانات اثر جرج اورول
حیوانی پیر خوابی میبیند که در آن همهی حیوانات بدون سلطه و تسلط و زورگویی انسانها، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکنند. بعد از آن در یک گردهمایی به حیوانات دیگر میگوید که آنها برای رسیدن به چنین بهشتی باید کار کنند و زحمت بکشند. حیوانات با شوق شدید از رویای او استقبال میکنند. بعد از مرگ حیوان پیری که خواب دیده بود، سه خوک جوان اصول اساسی را در قالب فلسفهی «حیوان دوستی» معرفی میکنند. این قوانین عبارتند از:
همهی آنها که روی دوپا راه میروند دشمن هستند. همهی آنها که چهارپا یا بالدار هستند، دوستند. هیچ حیوانی حق پوشیدن لباس را ندارد. هیچ حیوانی حق خوابیدن در تخت را ندارد. هیچ حیوانی حق نوشیدن الکل را ندارد. هیچ حیوانی حق کشتن حیوان دیگری را ندارد. همهی حیوانات با هم برابرند.
بالاخره یک نیمه شب، حیوانات موفق میشوند که صاحب مزرعه را شکست بدهند. حالا مزرعه متعلق به حیوانات است و آنها خود را وقف به رسیدن به رویای میجر میکنند.
پس از نبرد با صاحب مزرعه که برای پس گرفتن مزرعه بازگشته بود، یکی از خوک های جوان فرماندهی مزرعهی حیوانات را به دست میآورد و اعلام میکند که دیگر هیچ جلسهای تشکیل نخواهد شد و از حالا به بعد، خوکها تصمیم گیرنده هستند و این به نفع همه حیوانات مزرعه است.
یک روز طوفانی، آسیاب خراب میشود. به بهانه ی تمسخر انسان های ساکن آن منطقه، خوک رئیس برای نشان دادن قدرت خود، یک پاکسازی بزرگ راه میاندازد که طی این اتفاق، حیوانات مختلفی که در فتنهی بزرگ علیه رئیس دست داشتند و از قدرت بزرگ مزرعه نافرمانی کردند، درجا اعدام میشوند.
حیوانات گرسنه هستند، از سرما رنج میبرند، و بیش از حد توان خود کار میکنند و خوک رئیس حالا حاکم مطلق و بیچون و چرای مزرعه است.
کم کم رفتار خوک رئیس به انسانها شباهت پیدا میکند؛ مثلاً در تختخواب میخوابد، ویسکی مینوشد، و با کشاورزانی که در همسایگیاش هستند، داد و ستد میکند. اصول حیواندوستی در اصل این اعمال را قدغن کرده بود، اما تبلیغاتچی رئیس، تاریخ را تحریف میکند و برای تکتک اقدامات او دلایل موجهی میتراشد و حیوانات را متقاعد میکند که ناپلئون رهبر بزرگی است، همیشه درست میگوید و اوضاع را برای همه بهتر میکند اما واقعیت این است که او، وفادارترین و زجر کشیدهترین کارگر خود را به یک قصاب فروخته تا با پولش ویسکی بخرد!
در ادامه سالهای زیادی سپری میشود و خوکها به
انسانها شبیه میشوند؛ مثل آدمها راه میروند و لباس میپوشند. در نهایت، هفت اصل حیواندوستی، فقط در یک اصل خلاصه میشود: «همهی حیوانات با هم برابرند؛ اما برخیها از بقیه برابرتر هستند». خوک رئیس در یک مهمانی شام از کشاورزی پذیرایی و اعلام میکند که قصد دارد با کشاورزان متحد شود تا علیه طبقهی کارگر – چه در جامعهی حیوانات و چه در جامعهی انسانها- قد علم کند. حیواناتی که از پنجرهی خانه کشاورز به جمع بزرگان نگاه میکنند، دیگر نمیتوانند بگویند که چه کسی خوک است و چه کسی انسان…؟
admin
2024-01-29